بازگشت قهرمان
سلام به همه عزیزانی که از صفحه من دیدن میکنند.
اینجا با بخشی کوجیکی از خاطرات و روزمرگی های یه پشت کنکور خود ساخته آشنا میشید
یه پشت کنکوری که الان هیچی نیست. پشت کنکور هم نه یه پسر جوان، یه دل باخته، یه زندگی باخته، یه زخمی که که همه رو ازدست دادم غافل از اینکه نمیدونستم خدا رو دارم. خدایی که خیلی از ماها که دیر متوجه وجودش میشیم.
غربت خدا رو الان حس میکنم...خدایی که مارو نداشت ولی خودش همیشه طرفمون بود. خدا همه چیز منو گرفت تا دوباره خودشو یکه تو این مسیر به من ببخشه. فقط به شرطی که خودمون بخواییم وجودشو قبول کنیم.
من تو این مسیر خیلی زجه ها زدم خیلی بدی ها که دیدم ولی خودمو زدم به نفهمی، جوری زدم به نفهمی که هیشکی دیگه منو ذره ای باور نمیکنه!!
دقیقا تو بدترین شرایطی که توقعشو ندارم همه بهم پشت میکنن...لابد بعدا وقتی به اوج رسیدم همونا لایق داشتن من نیستن!! |-:
تواین مسیر میخوام اوج بگیرم اینقد اوج بگیرم که برای همه آرزو بشم و برای اونایی که منو از دست دادن حسرت.
تو این مسیر اوج گرفتنه با من همراه باشید 😉